متری شیش و نیم، فیلمی 30 میلیاردی در تاریخ سینمای ایران است که انبوهی از تماشاگران را به سینماها کشانده است. این فیلم، روایتی از فشار فاصله طبقاتی بر قشرِ فرودست و همچنین بیعدالتیِ اجتماعیِ موجود در جامعه است. متری شیش و نیم، نمادی از سرکوبِ آرزوهایی است که هیچگاه زمینه بروز پیدا نکردهاند و از همین رو، به یکباره حالتی از انفجار به خود گرفته و ویرانهای جدید میآفرینند.
متری شیش و نیم، نمایشی از انفجارِ خشمی فروخورده در طبقهای سرکوب شده است، که به دنبال سهم خود از رفاه و آسایش، به راههای خلاف متوسل می شود. این فیلم که در گیشه فروش سینمای ایران، حدود 30 میلیارد تومان، فروش داشته است؛ اثراتِ فاصله طبقاتی و بیعدالتی اجتماعی را در گسترش فقر و اعتیاد به نمایش میگذارد. سعید روستاییِ 29 ساله، با کارگردانی این فیلم در سال 1397، عنوانِ پرفروشترین فیلمِ غیرکمدیِ تاریخ ایران را از آنِ خود کرد. اما جدا از بازیِ به یادماندنی و تماشاگرپسندِ نوید محمدزاده در کنار پیمان معادی و پریناز ایزدیار، چه چیزی توانسته است، انبوهی از جوایز معتبرِ بین المللی را نصیبِ این فیلم کند؟
خطِ رواییِ داستانِ متری شیش و نیم، که به نویسندگی شخصِ سعید روستایی رقم خورده است، یکی از نقاط قوت و جذب کننده فیلم محسوب میشود. داستانِ متری شیش و نیم بر پایه تلاشِ طبقه فرودست، برای جبرانِ بیعدالتی و فاصله طبقاتی موجود، با استفاده از مسیرهاییِ خلاف و غیرقانونی شکل گرفته است.
دیالوگهایِ تاثیرگزارِ شخصیتهای اصلی داستان در فیلم متری شیش و نیم باعث شده است که تماشاگر در بسیاری از سکانسها، خود را به جای شخصیتِ منفیِ فیلم (ناصر خاکزاد) گذاشته و با او احساس همدردی کند. در این فیلم به دفعات، انبوهی از معتادانی که در نتیجه جاه طلبیهای ناصر خاکزاد، در سختی و رنج، غوطهور هستند، نمایش داده میشوند. با این حال تماشاگر، همچنان غمخوارِ تنهایی ناصر خاکزاد، شکست عشقیاش و درد نهفته در سینه اوست. متری شیش و نیم، به جای مقصر دانستنِ افرادی مثل ناصر خاکزاد و انبوهِ معتادانی که او ایجاد کرده است؛ سیستم فرهنگی، فاصله طبقاتی و بی عدالتی موجود در جامعه را عامل اصلی این حجم از تباهی، معرفی میکند. متری شیش و نیم، نمایشگرِ حسرتها، حسادتها و سوداهایِ طبقهُ سرکوب شدهای است که در جهتِ دستیابی به ثروت، راههای غیرقانونی را برگزیده و در این مسیر از انجام هیچ کار خلافی، واهمه ندارد.
در فیلم متری شیش و نیم، ناصر خاکزاد، سردسته تولید کنندگانِ مواد مخدر شیمیایی و شیشه است. دسترسی به او آسان نیست. او انبوهی از جرائم را در کارنامه خود داشته و هر بار، با رشوه و تطمیع از مجازات گریخته است. کودکیِ ناصر، در خانوادهای پرجمعیت، در جنوب شهر و در انبوهی از فقر و رنج، گذشته است. او برای گذر از فاصله طبقاتیِ موجود و بیعدالتیِ توزیع ثروت و امکانات، کسبِ درآمد کلان از طریق تولید مواد مخدر را انتخاب میکند و در نتیجه، انبوهی از افراد دیگر را در ورطه اعتیاد و فلاکت فرو میبرد. ناصر، غمِ خانواده دارد و همه تلاشش را برای ایجاد رفاه در زندگی خانوادهاش به کار میبرد. او در اوجِ دستیابی به آرزوهایش، در حالیکه بر بلندای برجِ بزرگی در میانه شهر، آماده خودکشی و پایان دادن به راه نافرجامش است؛ به چنگِ عدالتی میافتد که سالها برای دستیابی به آن، تلاش کرده است. با این وجود، در پایان فیلمِ متری شیش و نیم؛ زمانی که صندلی اعدام از زیر پایِ ناصر جدا میشود؛ این اشکهای تماشاگر است که به خاطرِ مرگ او سرازیر می شود و هیچ اثری از همذات پنداری با نمایندهُ عدالتی که قهرمانانه از بالای دیوار نظارهگر اوست، دیده نمیشود.