هشدار: محتوا حاوی اسپویل است.
فیلم انیمیشن Anomalisa اثر چارلی کافمن و دوک جانسون در مورد مردی است که نمی تواند با هیچ انسان دیگری ارتباط برقرار کند. داستان با مردی انگلیسی به نام مایکل استون (دیوید تیولیس) شروع می شود که به سینسیناتی پرواز می کند، با تاکسی به هتل خود می رود و اتاقش را چک میکند و تمام مدت با غریبههای تعامل میکند. سبک انیمیشن استاپ موشن واقع گرایانه و پرینت سه بعدی - است. همانطور که مایکل با راننده تاکسی خود در مورد فلفل سینسیناتی یا یک کارمند هتل در مورد نوع اتاقی که میخواهد صحبت میکند، مشخص میشود که هر شخصیت دیگر، چه مرد و چه زن، با یک صدا صحبت میکند (دقیقاً صدای تام نونان). این یک تصویر بسیار مؤثر از یکسانی جهان است که از چشمان شخصیتی دیده می شود که مدت ها فراموش کرده است چگونه با مردم ارتباط برقرار کند.
او در این کابوس قدم می زند و تا به حال وارد چندین رابطه عاشقانه شده است که به جدایی و سردی منجر شده است.
از طرف دیگر لیزا شخصیت یک زن خاص است، مانند بسیاری از کارهای کافمن، درباره کسی است که خود را خارج از جامعه می بیند و از این واقعیت هم جسور و هم افسرده شده است. لیزا شخصیت برجسته فیلم است، چرا که مایکل فقط صدای او را متفاوت می شنود. او یک فرد خجالتی اما خونگرم و به طرز قابل ملاحظه ای احمق است.
این فیلم صادقانه با قهرمان داستان و معایب او ابراز همدردی می کند. چالش اصلی آن این است که بینندگان نیز همین نکته را احساس کنند. در همان اوایل، بینندگان در مورد تاریخچه روابط ناخوشایند و کوتاه مدت مایکل اطلاعاتی را دریافت می کنند. لحظه ای که لیزا توجه مایکل را جلب می کند، فیلم از فضای ترس به شور و شوقی عاشقانه تغییر می کند و مایکل می ترسد هر لحظه از این شور و شوق از بین برود و به همان فضای ترس آلود برگردد.
پس از 40 دقیقه کسالت عمدی، Anomalisa برای تماشا بسیار جذاب تر می شود. صحنه ی بین مایکل و لیزا که در اوج صمیمیتی خوشایند قرار دارند در نوع خود شگفت انگیز است و اتفاقا اوج فیلم در همان لحظات است. یکی از آن سکانس های عاشقانه ای که کارگردانی کافمن و جانسون واقعاً در آن می درخشد. اگرچه محتوا به خودی خود بسیار ملایم است، اما تماشای آن آزاردهنده است، صرفاً به این دلیل که بسیار واقعی، معمولی و البته تیره به نظر می رسد. جذابیت فیلم علاوه بر محتوای عمیق به دلیل شباهت باورنکردنی عروسکها به انسان است، به طوری که بیننده هیچ لحظه ای احساس نمی کند که یک انیمیشن با کارکترهای عروسکی را تماشا می کند. این جذابیت بصری به خودی خود مانند یک شاهکار به نظر میرسد.
در ادامه زمانی که مایکل غرق در احساس خوشی است و دیگر مطمئن است عشق واقعی خود را پیدا کرده است، سعی می کند لیزا رو در کنار خود نگه دارد در حالی که پر از ترس از دست دادن است، به او پیشنهاد ازدواج می دهد، اما در حین پیشنهاد دادن، لحظه ای متوجه می شود معشوقه ابدی بی عیب و نقص او که تا این لحظه او را می پرستیده، هنگام غذا خورن صحبت می کند یا با چنگال را به دندان هایش می کشد، مایکل نمی تواند همین ایرادات ریز را نادیده بگیرد و به لیزا تذکر می دهد، از آن پس روند ماجرا تغییر می کند. چه اتفاقی می افتد؟ کم کم صدای زنانه و منحصر به فرد لیزا دورگه و سپس بم می شود. بله صدایش دارد تغییر می کند و مثل بقیه افراد فیلم می شود. در واقع لیزا به فردی عادی برای مایکل تبدیل می شود. بله بار دیگر مایکل در رابطه اش شکست می خورد. اما لیزا خوشحال است که اولین رابطه عاشقانه اش را تجربه کرده است و از این جدایی ذره ای ناراحت نیست. چون ارزشش را داشت.
نکته نه چندان خوب فیلم لیزای غیر نرمال یا آنومالیزا پایان قابل پیش بینی آن است. بله، مایکل یک روح تنها و شاید از نظر بالینی افسرده است که نیاز به روانکاوی و حتی شاید دارو درمانی دارد.
این فیلم تاثیر درونیات هر فرد را بر جهان ارتباطی او نشان می دهد. اگر اهل فیلم های معناگرا هستید، حتما پیشنهاد می شود فیلم را با دقت ببینید. این فیلم ارزش چند بار دیدن را هم دارد.
تذکر: فیلم حاوی صحنه هایی است که مناسب افراد زیر 18 سال نمی باشد.