بسیاری از انیمه ها و ژانر های پر طرفدار این صنعت، آنهایی هستند که امید و احساس مثبت را به آدمی تزریق می کنند، داستان هایی که در مورد تلاش و رسیدن به اهداف مورد نظر کاراکتر هستند که تحت هیچ شرایطی از جنگیدن پا پس نمی کشند. کاراکتر هایی نظیر یوجی ایتادوری ( از انیمه Jujutsu Kaisen ) و تانجیرو کامادو ( از انیمه Demon Slayer ) و معمولا ژانرهای شوجو و Slice of Life از این دست انیمه ها هستند. اما در برخی موارد هم شاهد چنین لحظات خوشایندی نیستیم و شاهد فضایی تاریک و خشن از برخی انیمه ها هستیم، نظیر Attack On Titan. در این نوشته قصد داریم به پنج کاراکتری اشاره کنیم که به آن پایان دلخواهشان نرسیدند و لحظات خوش را نیافتند. اگر این انیمه ها را ندیده اید مراقب اسپویل ها باشید!
این موجود زرد رنگ و عجیب که توانسته بود در ماه سوراخی ایجاد کند و حیات مردم کره زمین را به خطر بیندازد، درخواست کرده بود یک سال قبل از نابودی زمین در کلاس سوم - ای به تدریس مشغول شود. در حالی که این کلاس با درخواست او از دانش آموزانش مبنی بر کشتن شخص خودش سپری می شود و آنها در طول این کلاس ها با روش های مختلف سعی می کنند به قتل او بپردازند، رفته رفته بین کورو سنسی و شاگردانش حس رفاقت هم ایجاد می شود. در حالی که در نهایت دانش آموزان موفق می شوند کورو سنسی را به قتل برسانند و در واقع این خواست خودش هم بوده، اما لحظات تراژدیکی رقم می خورد و در نهایت این معلم که در طول زندگی اش شانس های خوشبختی اش را از دست داده بود، موفق نمی شود آخرین خواسته خود که دیدن موفقیت دانش آموزانش است را به چشم ببیند.
لیزا یک دختر ساکت و سر به زیر است که در طول زندگی نتوانسته معنای خاصی برای خود و زندگی پیدا کند، اما به صورت تصادفی با نُه و دوازده روبرو می شود که در واقع دو تروریست جوان هستند. نگاه این دو پسر به آینده و رفتارهای آنها، نگرش لیزا به زندگی خودش را هم عوض کرد، به طوری که حتی لیزا و دوازده عاشق هم شدند، اتفاقی که حتی خود آنها هم باور نمی کردند روزی رخ دهد! دقیقا در لحظاتی که حس می شود همه چیز دارد خوب پیش می رود، دوازده تیر می خورد و نه دچار آنوریسم مغزی می شود. هرچند لیزا زنده مانده، اما واضحا دچار تروما شده است و نمی تواند این لحظات را فراموش کند، آن هم زمانی که فکر می کرد بالاخره زندگی شیرین است.
وجود ساشا در انیمه تاریکی مثل اتک آن تایتان واقعا ضروری بود، چون او با شخصیت کمدی اش و پر خوری های متعددش جلوه جدیدی به جنگ و لحظات تاریک آن می بخشید و برای لحظاتی هم که شده، بیننده را از فضای تاریکی که در آن قرار می گرفت در می آورد. از علاقه بی حد و حصر او به سیب زمینی گرفته تا دوستی او با کُنی و ژان، ساشا باعث لبخند زدن بسیاری از افراد میشد، چه در انیمه و چه در واقعیت. ساشا به قدری دوست داشتنی بود که مرگ او باعث شد بسیاری از طرفداران تا مدت زیادی از گابی متنفر شوند ( هنوز هم متنفر هستند! ). نکته بدتر ماجرا اینکه مرگ ساشا به شکلی ناگهانی بود و او حتی نتوانست یک خداحافظی درست از دوستانش داشته باشد.
با اینکه بیشتر حضور رنگوکو به بخش قطار موگن مربوط میشد، اما در همین چند قسمت به خاطر شخصیت جذاب و نوع حرف زدن جالبش او راه خود را به قلب طرفداران پیدا کرد و خیلی سریع محبوب شد. به محض پیدا شدن او در انیمه، او به استادی برای تانجیرو، اینوسکه و زنیتسو تبدیل می شود، اما متاسفانه با سرعت خیلی بالایی هم توسط آکازا کشته می شود. نه تنها او این سه پسر جوان را تنها گذاشت، بلکه برادر کوچک ترش سنجیرو را هم رها کرده. با توجه به رابطه سنجیرو و کیوجیرو با پدرشان و مرگ مادر این دو نفر، رنگوکو تنها شخص واقعی بود که در زندگی سنجیرو باقی مانده بود و این مرگ خیلی برای او گران تمام شد.
تنها چیزی که جونپی ( Junpei ) از زندگی می خواست یک دوست بود که آن شخص را بالاخره یافته بود، ایتادوری که به شکل یک هیولا به او نگاه نمی کرد و واقعا به او اهمیت می داد. ایتادوری جونپی را در جریان یک بازرسی از یک صحنه انرژی نفرین شده در یک سینما پیدا کرد و این دو خیلی زود با هم دچار صمیمیت شدند. هرچند این دوستی خیلی دوام نداشت و ابتدا مادر جونپی با نفرین تبدیل به یک هیولا شد و سپس ماهیتو خود جونپی را هم به قتل رساند تا رفاقت این دو نفر خیلی سریع تمام شود. این مرگ به طرفداران جوجوتسو کایسن ثابت کرد افراد بی گناه شانس دوباره ای دریافت نمی کنند و اثر منفی بالایی هم برروی خود ایتادوری داشت.