افراد نه تنها از نظر ویژگی های جسمانی بلکه از نظر ویژگی های روانی نیز متفاوت هستند. به عنوان مثال، در ظرفیت افراد مختلف برای درک، یادگیری، به خاطر سپردن، قضاوت، پیش بینی، نتیجه گیری و غیره تفاوت هایی وجود دارد. آگاهی از چنین تفاوت های فردی برای مدیر مهم است تا از هر کارمندی بهترین نتیجه را بگیرد. هنگام واگذاری کار به کارمندان مختلف، این تفاوت ها باید در نظر گرفته شوند.
جمله معروفی است که «غذای یک فرد زهر فرد دیگری است». روشی که انسان می بیند، درک می کند و چیزها را تفسیر می کند همان چیزی است که به آن ادراک می گویند. در حالی که ممکن است یک کارمند از یک سیاست خاص سازمان استقبال کند، دیگری ممکن است با آن مخالفت کند که این سیاست برای منافع کارکنان مضر است.
منظور این است که مهارت یا هوش کارمند به تنهایی برای رشد سازمان مهم نیست. زندگی شخصی کارمند، عواطف، احساسات به همان اندازه برای گرفتن بهترین نتیجه از او مهم هستند.
مدیر نمی تواند زندگی خانگی کارکنان را از زندگی رسمی خود جدا کند. بنابراین ناگفته نماند که تا زمانی که گامی برای جلب رضایت کل فرد برداشته نشود، امکان بهره مندی کامل از ظرفیت های بالقوه او وجود ندارد.
مردم انواع مختلفی از نیازها را دارند که برای ارضای آنها تلاش می کنند. به عنوان مثال، مازلو به پنج نوع مختلف از نیازهای انسان اشاره کرده است: نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، اجتماعی، عزت و خودآگاهی.
میزانی که تلاش های فرد به او کمک کرده است تا نیازهایش را برآورده کند، رفتار را تعیین می کند. به عنوان مثال، اگر کارمندی علیرغم کار سختی که انجام داده، نتواند ترفیع خود را به دست آورد، ممکن است احساس ناامیدی کند و همین امر در رفتار او نیز منعکس شود.
با مردم در محل کار نمی توان به روشی که با ماشین ها رفتار می شود رفتار کرد. یک کارمند باید بتواند خود را به طور کامل در کاری که انجام می دهد درگیر کند تا بهترین نتیجه را بگیرد. به عبارت دیگر نباید کارش را مکانیکی انجام دهد. بنابراین، مدیر باید با دادن همه چیزهایی که به طور منطقی برای اجرای مؤثر وظایفش ضروری است، کارمند را توانمند کند. در اینجا می توان اشاره کرد که در یک سازمان فقط انسان ها می توانند توانمند شوند.
توانمندسازی به کارمند احساس تعلق می دهد و او می تواند کار خود را با مشارکت انجام دهد.
با کارکنان باید با احترام و وقار رفتار شود. در یک محل کار، که در آن مدیریت، نیروی کار را کالایی میداند که میتوان آن را با قیمتی خریداری کرد، روابط انسانی به طور قطع ضعیف خواهد بود.
پرداخت دستمزد عادلانه، فراهم کردن محیط کار و امنیت شغلی مناسب، ایجاد امکانات برای آموزش، تشویق به مشارکت کارکنان در تصمیم گیری ها و... بیانگر احترام مدیریت به شأن کار است.
سازمان مجموعه ای از افراد است که برای یک هدف مشترک کار می کنند. فعالیت هر فرد بر فعالیت های دیگران تأثیر می گذارد و تحت تأثیر آن قرار می گیرد. دو نوع سیستم اجتماعی در هر سازمانی وجود دارد - یکی «رسمی» و دیگری «غیررسمی».
سیستم رسمی با استفاده از روابط اقتدار - مسئولیت توسعه می یابد. به عمد و آگاهانه ایجاد شده است. از سوی دیگر، نظام غیررسمی در اثر عواملی مانند دوستی، زبان، علایق و ناپسندی های شخصی افراد، به طور طبیعی و خود به خود ایجاد می شود.